بـارالهـا
افتخار من همه این است که
چون تویی دارم و سایه همیشگی
و پر لطف و رحمتت بر سر ما گسترده است
ما را لحظهای از این رحمت دور مگردان
خـدای خـوبـم
هر آنچه که خیر ماست برای ما در نظر بگیر
و ما را از شر وسوسههای شیطان مصون بدار
پـروردگارم
عشق تو برترین عشق هاست
ما را دمی از یاد خود محروم مگردان
الهـی پیـوند میزنـم
روحم را به روحت
قلبم را به قلبت
ذهنم را به ذهنت
هر لحظه از تو هدایت میطلبم
الهـی گـره میزنـم
تقدیرم را به خواست و ارادهات
و قدرشناسی میکنم از تقدیر الهیات
بـارالهـی امـروز
دلهایمان را پر از محبت
دستهایمان را پر از بخشندگی
لحظههایمان را پر از آرامش
و خانههایمان را پر از
حس خوشبختی بگردان
الهی آمین یارب العالمین
دنــیرآ ملکه عشق 2 ماه پیش
ضد حال یعنی غذاتو قایم کنی بعد بری ببین نیست 

99
کامنت بنویسید...
دنــیرآ ملکه عشق 2 ماه پیش
دنبال آرامش نباش
خودت آرامش رو بساز....
نذار بدبختی بهت روی بیاره
خودت خوشبخت زندگی کن....
نذار نا امیدی نزدیکت شه
خودت ازش دوری کن....
نذار زندگی باهات بازی کنه
خودت تو زندگی بازی کن....
نذار مهربونی از دلت بره
خودت مهربونی رو تو دلت موندگار کن....
نذار افکار بد ذهنتو پر کنه
خودت افکار مثبت رو جایگزینشون کن....
نذار در آینده حسرت حال رو بخوری
خودت بهترین حال رو بساز....
نذار "ای کاش"های آیندت زیاد بشه
خودت بیشترین آرزوهات رو برآورده کن....
نذار اون دنیا تو برزخِ کارات بمونی
خودت بهترین بنده خدا باش....
خودت آرامش رو بساز....
نذار بدبختی بهت روی بیاره
خودت خوشبخت زندگی کن....
نذار نا امیدی نزدیکت شه
خودت ازش دوری کن....
نذار زندگی باهات بازی کنه
خودت تو زندگی بازی کن....
نذار مهربونی از دلت بره
خودت مهربونی رو تو دلت موندگار کن....
نذار افکار بد ذهنتو پر کنه
خودت افکار مثبت رو جایگزینشون کن....
نذار در آینده حسرت حال رو بخوری
خودت بهترین حال رو بساز....
نذار "ای کاش"های آیندت زیاد بشه
خودت بیشترین آرزوهات رو برآورده کن....
نذار اون دنیا تو برزخِ کارات بمونی
خودت بهترین بنده خدا باش....
ادامه
کامنت بنویسید...
شنبه 6 دی ، 01:59
ممنونم ریحانه جاان عالی حضور شماست
ممنونم مریم جاان بابت حضور زیبات
ممنونم اقا کیوان لایک به حضور شما
ممنونم مریم جاان بابت حضور زیبات
ممنونم اقا کیوان لایک به حضور شما
ادامه
دل یار 2 ماه پیش
دنــیرآ ملکه عشق 2 ماه پیش
بــار خــــــدایـا ....
من انسانم ، به آنگونه ای که تو آفریدی ...........
نمی توانم مثل فرشتگانت پاک و آسمانی باشم ...........
گاهی فریب می خورم و گاهی ناشکر می شوم........
گاهی خودخواهی وجودم را فرا می گیرد .........
اما همیشه همیشه همیشه پشیمان می شوم.....
و به سوی تو باز می گردم.....
چون آغوش تو همیشه باز است...
پـــــــروردگارا .....
دست نیاز رافقط به درگاه تو دراز می کنم..............
و از کسی خواسته هایم را طلب می کنم که هیچ گاه بر سرم منت نمی گذارد....... .
آرزوهایم را به تو می گویم....... .
به تو که همیشه دوست منی .....
عاشق تر از همیشه سر بر آستان ملکوتیت می گذارم.......
و در دل دعا می کنم......
و از تو می خواهم که
آرامش..... ،
برکت........
سلامتی......
شادی........
موفقیت.....
مهر.........
عشق به خودت......
را برای دوستان و عزیزانم ارزانی داری.
فدای دوستان بامرامم
من انسانم ، به آنگونه ای که تو آفریدی ...........
نمی توانم مثل فرشتگانت پاک و آسمانی باشم ...........
گاهی فریب می خورم و گاهی ناشکر می شوم........
گاهی خودخواهی وجودم را فرا می گیرد .........
اما همیشه همیشه همیشه پشیمان می شوم.....
و به سوی تو باز می گردم.....
چون آغوش تو همیشه باز است...
پـــــــروردگارا .....
دست نیاز رافقط به درگاه تو دراز می کنم..............
و از کسی خواسته هایم را طلب می کنم که هیچ گاه بر سرم منت نمی گذارد....... .
آرزوهایم را به تو می گویم....... .
به تو که همیشه دوست منی .....
عاشق تر از همیشه سر بر آستان ملکوتیت می گذارم.......
و در دل دعا می کنم......
و از تو می خواهم که
آرامش..... ،
برکت........
سلامتی......
شادی........
موفقیت.....
مهر.........
عشق به خودت......
را برای دوستان و عزیزانم ارزانی داری.
فدای دوستان بامرامم
ادامه
کامنت بنویسید...
دنــیرآ ملکه عشق 2 ماه پیش
من تکه ای از پازل خداوندم…
بی هدف آفریده نشده ام که بی هدف زندگی کنم…
میدانم آفریدگاری دارم که همیشه بوده
همیشه هست. ..
رهایم نمی کند…
تنهایم نمی گذارد…
من قطعه ای اززندگانیم…
تکه ای از پازل هستی…
خدایم مرا آفریده تا آینه ی او شوم…
آفریده تا جان ببخشم امید دهم…
نفس داده تا نفس دهم…
من تکه ای از پازل زندگی هستم…
اگرخود را گم کنم همه چیز وهمه کس ناقص می مانند…
من باید آگاهانه زندگی کنم تا پازلی که خدا چیده بر هم نریزد…...
که حتی تقدیر،شکستش را بپذیرد، و طوری خوب زندگی کن
که حتی مرگ،از تماشای زندگیت سیر نشود!
این زندگی نیست که می گذرد، ما هستیم که می گذریم
پس، با هر طلوع و غروب لبخند بزن ..
بی هدف آفریده نشده ام که بی هدف زندگی کنم…
میدانم آفریدگاری دارم که همیشه بوده
همیشه هست. ..
رهایم نمی کند…
تنهایم نمی گذارد…
من قطعه ای اززندگانیم…
تکه ای از پازل هستی…
خدایم مرا آفریده تا آینه ی او شوم…
آفریده تا جان ببخشم امید دهم…
نفس داده تا نفس دهم…
من تکه ای از پازل زندگی هستم…
اگرخود را گم کنم همه چیز وهمه کس ناقص می مانند…
من باید آگاهانه زندگی کنم تا پازلی که خدا چیده بر هم نریزد…...
که حتی تقدیر،شکستش را بپذیرد، و طوری خوب زندگی کن
که حتی مرگ،از تماشای زندگیت سیر نشود!
این زندگی نیست که می گذرد، ما هستیم که می گذریم
پس، با هر طلوع و غروب لبخند بزن ..
ادامه
کامنت بنویسید...
دنــیرآ ملکه عشق 2 ماه پیش
نگرانِ حرف مردم اگر نبودیم...
مسیر زندگیمان طورِ دیگری رقم میخورد،دوست داشتن هایمان را راحت تر جار میزدیم...
لباسی را بر تن میکردیم ک سلیقه ی واقعیمان بود...
آرایشی میکردیم ک دوست داشتیم دلمان ک میگرفت،مهم نبود کجا بودیم،بی دغدغه اشک میریختیم،صدای خنده هایمان تا آسمانِ هفتم میرفت....
با پدر و مادرمان دوست بودیم،حرفِ یکدیگر را میخواندیم....
نگرانِ حرف مردم اگر نبودیم...
خودمان برای خودمان چهارچوب تعریف میکردیم...
روابطمان را نظم میدادیم...
دخترها و پسرهایمان،حد و مرز خودشان را می شناختند...
نیمی از دوست داشتن هایمان ب ازدواج منجر میشد...
نگران حرفِ مردمیم ک چگونه رفتار کنیم ک مبادا پشتِ سرمان حرف بزنند
ک مبادا از چشمشان بیفتیم....
ک مبادا قطع شود روابط خانوادگیمان ما در دورانی هستیم ک ن برای خودم بلکه برای مردم زندگی میکنیم....!!!
مسیر زندگیمان طورِ دیگری رقم میخورد،دوست داشتن هایمان را راحت تر جار میزدیم...
لباسی را بر تن میکردیم ک سلیقه ی واقعیمان بود...
آرایشی میکردیم ک دوست داشتیم دلمان ک میگرفت،مهم نبود کجا بودیم،بی دغدغه اشک میریختیم،صدای خنده هایمان تا آسمانِ هفتم میرفت....
با پدر و مادرمان دوست بودیم،حرفِ یکدیگر را میخواندیم....
نگرانِ حرف مردم اگر نبودیم...
خودمان برای خودمان چهارچوب تعریف میکردیم...
روابطمان را نظم میدادیم...
دخترها و پسرهایمان،حد و مرز خودشان را می شناختند...
نیمی از دوست داشتن هایمان ب ازدواج منجر میشد...
نگران حرفِ مردمیم ک چگونه رفتار کنیم ک مبادا پشتِ سرمان حرف بزنند
ک مبادا از چشمشان بیفتیم....
ک مبادا قطع شود روابط خانوادگیمان ما در دورانی هستیم ک ن برای خودم بلکه برای مردم زندگی میکنیم....!!!
ادامه
کامنت بنویسید...
دلنوشته 3 ماه پیش
دنــیرآ ملکه عشق 3 ماه پیش
دلم بستنی میخواد تو حیاط تو برف شدید 

کامنت بنویسید...
یکشنبه 30 آذر ، 03:49
اقا هادی خیلی میچسبه تو حیاط تو برف اصلا عالیه 
اقا زاهد بستنی هم تابستون خوشمزه هست هم زمستون
اقا مهدی نوچ سرما نمیخوررم
الهه جااان
اقا ایلیا برفشم پیدا میشه یس یس تنهااا

اقا زاهد بستنی هم تابستون خوشمزه هست هم زمستون

اقا مهدی نوچ سرما نمیخوررم

الهه جااان

اقا ایلیا برفشم پیدا میشه یس یس تنهااا

ادامه
دنــیرآ ملکه عشق 3 ماه پیش
من یک معمارم
البته
"معمارزندگی"خودم
انتخاب کرده ام متفاوت باشم
گاه عجیب خطابم می کنی گاه دیوانه
دیدگاهم را به سخره می گیری
اعتقاداتم را زیر سوال می بری
من زندگی را از دریچه پیچ و خم های احساس می بینم
زمین را جایگاه جادوگری ایده های ذهن خلاقم
وآسمان را محل برافراشتن آفریده هایم...
اما
زیباترترین "معماری" من ،
ساختن "ذهن و دل" خویشتن است...
در گستره ی وسیع اندیشه ی خود
سازه ای باید ساخت
با ستونهایی برافراشته از افکارم …
و مصالح ، همه از جنس امید
و مراقب باشم
نقش "افکار غلط" در ذهنم
نقشه ی "تخریب بنیاد" من است
میتوان زیبا زیست
نه چنان سخت که از عاطفه دلگیر شویم
نه چنان بی مفهوم
که بمانیم میان بد و خوب
لحظه ها میگذرند
گرم باشیم پر از فکر و امید
عشق باشیم و سراسر خورشید
زندگی همهمه مبهمی از رد شدن خاطره هاست
هر کجا خندیدیم
هر کجا خنداندیم
زندگانی آنجاست...
البته
"معمارزندگی"خودم
انتخاب کرده ام متفاوت باشم
گاه عجیب خطابم می کنی گاه دیوانه
دیدگاهم را به سخره می گیری
اعتقاداتم را زیر سوال می بری
من زندگی را از دریچه پیچ و خم های احساس می بینم
زمین را جایگاه جادوگری ایده های ذهن خلاقم
وآسمان را محل برافراشتن آفریده هایم...
اما
زیباترترین "معماری" من ،
ساختن "ذهن و دل" خویشتن است...
در گستره ی وسیع اندیشه ی خود
سازه ای باید ساخت
با ستونهایی برافراشته از افکارم …
و مصالح ، همه از جنس امید
و مراقب باشم
نقش "افکار غلط" در ذهنم
نقشه ی "تخریب بنیاد" من است
میتوان زیبا زیست
نه چنان سخت که از عاطفه دلگیر شویم
نه چنان بی مفهوم
که بمانیم میان بد و خوب
لحظه ها میگذرند
گرم باشیم پر از فکر و امید
عشق باشیم و سراسر خورشید
زندگی همهمه مبهمی از رد شدن خاطره هاست
هر کجا خندیدیم
هر کجا خنداندیم
زندگانی آنجاست...
ادامه
کامنت بنویسید...
دنــیرآ ملکه عشق 3 ماه پیش
خودم را حذف کرده ام از گذشته، از تجربه های تلخ و شیرینی که داشتم، اما از گذشته ام پشیمان نیستم، تجربه ها، حتی تلخ ترینشان، سنگ بنایی بوده اند برای ساختن منی که امروز هستم.
خودم را حذف کرده ام از زندگی خیلی ها، از ارتباطات خوب یا بدی که داشته ام، اما از هیچ رابطه ی تمام شده ای پشیمان نیستم، آدم ها حتی بدترینشان، تلنگری بوده اند برای ساختن هویتی که امروز دارم.
خودم را حذف کرده ام از خودم، از خودی که قبلاً بودم، اما از کسی که پیش از این بوده ام -خوب یابد- پشیمان نیستم، همانطور که اقتضای طبیعت پروانه است که مدتی کرم باشد، مدتی در پیله و در نهایت تبدیل شود به پروانه -پروانه ای درنهایت غرور و لطافت و زیبایی- ، آدمی هم در نهایت کمال متولد نمی شود و لازم است به اقتضای شرایط، ذره ذره حالات و روحیات و اتفاقات را تجربه کند تا تبدیل به کسی شود که باید باشد، کسی که امروز هست یا کسی که بعد از این خواهد بود.
ما انسان ها عادت کرده ایم گذشته هامان را انکار کنیم، بی آنکه بپذیریم همه مان مدیون روزهای تلخ یا شیرین و اتفاقات خوب یا بدی هستیم که در گذشته رخ داده اند.
من هنوز هم خودم را مدیون تمام اشتباهات و ضعف های خودم می دانم، چون اگر آن ها نبودند، هرگز تصمیم نمی گرفتم آدم بهتری باشم.
در گوشه ای از ذهن همه ی ما ضعیف ترین حالت ممکن وجودمان ایستاده تا هربار نگاهش کنیم، تلنگری بخوریم و قول بدهیم بازهم بهتر از اینی باشیم که هستیم و تمام دردها و ضعف های گذشته مان را جبران کنیم. ما نیاز داریم از پایین ترین پله آغاز کنیم، ذره ذره پیش برویم تا به جایی برسیم که احساس کمال گرایی مان را نسبتا ارضا کنیم.
از هیچ اتفاقی در زندگی ات ناامید نباش، بالاخره روزی ضرورتش را درک خواهی کرد.
همه ی ما نیاز داشتیم قبلاً همانی باشیم که بوده ایم، تا حالا همینی باشیم که هستیم.
همانطور که امروز همینیم تا فردا همان باشیم...
مدام در حال تغییر و دگرگونی،
مدام در حال انکار روزهایی که گذشت،
مدام در حال تکامل...
آدمی شباهت عجیبی به پروانه دارد.
خودم را حذف کرده ام از زندگی خیلی ها، از ارتباطات خوب یا بدی که داشته ام، اما از هیچ رابطه ی تمام شده ای پشیمان نیستم، آدم ها حتی بدترینشان، تلنگری بوده اند برای ساختن هویتی که امروز دارم.
خودم را حذف کرده ام از خودم، از خودی که قبلاً بودم، اما از کسی که پیش از این بوده ام -خوب یابد- پشیمان نیستم، همانطور که اقتضای طبیعت پروانه است که مدتی کرم باشد، مدتی در پیله و در نهایت تبدیل شود به پروانه -پروانه ای درنهایت غرور و لطافت و زیبایی- ، آدمی هم در نهایت کمال متولد نمی شود و لازم است به اقتضای شرایط، ذره ذره حالات و روحیات و اتفاقات را تجربه کند تا تبدیل به کسی شود که باید باشد، کسی که امروز هست یا کسی که بعد از این خواهد بود.
ما انسان ها عادت کرده ایم گذشته هامان را انکار کنیم، بی آنکه بپذیریم همه مان مدیون روزهای تلخ یا شیرین و اتفاقات خوب یا بدی هستیم که در گذشته رخ داده اند.
من هنوز هم خودم را مدیون تمام اشتباهات و ضعف های خودم می دانم، چون اگر آن ها نبودند، هرگز تصمیم نمی گرفتم آدم بهتری باشم.
در گوشه ای از ذهن همه ی ما ضعیف ترین حالت ممکن وجودمان ایستاده تا هربار نگاهش کنیم، تلنگری بخوریم و قول بدهیم بازهم بهتر از اینی باشیم که هستیم و تمام دردها و ضعف های گذشته مان را جبران کنیم. ما نیاز داریم از پایین ترین پله آغاز کنیم، ذره ذره پیش برویم تا به جایی برسیم که احساس کمال گرایی مان را نسبتا ارضا کنیم.
از هیچ اتفاقی در زندگی ات ناامید نباش، بالاخره روزی ضرورتش را درک خواهی کرد.
همه ی ما نیاز داشتیم قبلاً همانی باشیم که بوده ایم، تا حالا همینی باشیم که هستیم.
همانطور که امروز همینیم تا فردا همان باشیم...
مدام در حال تغییر و دگرگونی،
مدام در حال انکار روزهایی که گذشت،
مدام در حال تکامل...
آدمی شباهت عجیبی به پروانه دارد.
ادامه
کامنت بنویسید...
دنــیرآ ملکه عشق 3 ماه پیش
ﺍﺯ ﮔﺮﻩﻫﺎﯼ ﺑﯽ ﺷﻤﺎﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮔﻠﻪ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ،
ﺩﺭ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﻟﺤﻈﻪﺍﯼ ﮐﻪ ﺑﺪﻧﯿﺎ ﺁﻣﺪﻡ،
ﮔِﺮِهی ﺑﻪ ﻧﺎﻓﻢ ﺯﺩﻧﺪ، ﮐﻪ ﻣﻌﻨﺎﯼ
ﮔﺮﻩ ﺭﺍ ﺑﻔﻬﻤﻢ!
ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﮔﺮﻩ ﻣﻌﻨﺎﯼ ﺑﺪﯼ ﻧﺪﺍﺭﺩ...
ﺷﺎﯾﺪ ﺣﮑﻤﺘﯽ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﮔﺮﻩﻫﺎﺳﺖ!
ﺑﺎ ﺧﻮﺷﺒﯿﻨﯽ ﻭ ﺻﺒﺮ، ﻫﺮ ﮔﺮﻩ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺭﻧﮕﯽ ﺯﯾﺒﺎ ﮐﻨﺎﺭ ﮔﺮﻩ ﺑﻌﺪﯼ ﻣﯿﮕﺬﺍﺭﻡ ﻭ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺷﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻧﺎﯾﯽ ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ ﺑﺎ ﺁﻧﭽﻪ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺭﻗﻢ ﺯﺩﻩ ﺩﺍﺭﻡ...
ﺷﺎﯾﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﺮﺳﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﮔﺮﻩ ﻓﺮﺷﯽ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﺒﺎﻓﻢ...
ﻓﺮﺷﯽ ﮐﻪ ﺧﺎﻟﻖ ﻫﺴﺘﯽ ﻧﻘﺸﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﻭ ﻣﺮﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺎﻓﺘﻨﺶ ﺑﺮﮔﺰﯾﺪﻩ...
ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﺍﺳﺘﻌﺪﺍﺩ ﻭ ﺗﻮﺍﻧﺎﯾﯽ ﻻﺯﻡ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﻦ ﺩﯾﺪﻩ ﻭ ﻣﻦ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ
ﺷﮑﺮﮔﺰﺍﺭﻡ...
ﺩﺭ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﻟﺤﻈﻪﺍﯼ ﮐﻪ ﺑﺪﻧﯿﺎ ﺁﻣﺪﻡ،
ﮔِﺮِهی ﺑﻪ ﻧﺎﻓﻢ ﺯﺩﻧﺪ، ﮐﻪ ﻣﻌﻨﺎﯼ
ﮔﺮﻩ ﺭﺍ ﺑﻔﻬﻤﻢ!
ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﮔﺮﻩ ﻣﻌﻨﺎﯼ ﺑﺪﯼ ﻧﺪﺍﺭﺩ...
ﺷﺎﯾﺪ ﺣﮑﻤﺘﯽ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﮔﺮﻩﻫﺎﺳﺖ!
ﺑﺎ ﺧﻮﺷﺒﯿﻨﯽ ﻭ ﺻﺒﺮ، ﻫﺮ ﮔﺮﻩ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺭﻧﮕﯽ ﺯﯾﺒﺎ ﮐﻨﺎﺭ ﮔﺮﻩ ﺑﻌﺪﯼ ﻣﯿﮕﺬﺍﺭﻡ ﻭ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺷﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻧﺎﯾﯽ ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ ﺑﺎ ﺁﻧﭽﻪ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺭﻗﻢ ﺯﺩﻩ ﺩﺍﺭﻡ...
ﺷﺎﯾﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﺮﺳﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﮔﺮﻩ ﻓﺮﺷﯽ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﺒﺎﻓﻢ...
ﻓﺮﺷﯽ ﮐﻪ ﺧﺎﻟﻖ ﻫﺴﺘﯽ ﻧﻘﺸﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﻭ ﻣﺮﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺎﻓﺘﻨﺶ ﺑﺮﮔﺰﯾﺪﻩ...
ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﺍﺳﺘﻌﺪﺍﺩ ﻭ ﺗﻮﺍﻧﺎﯾﯽ ﻻﺯﻡ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﻦ ﺩﯾﺪﻩ ﻭ ﻣﻦ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ
ﺷﮑﺮﮔﺰﺍﺭﻡ...
ادامه
کامنت بنویسید...