* نژاد مردم اصفهان *
· نژاد ایرانی
· نژاد گرجستانی
· نژاد ارمنی
· نژاد عرب
· نژاد یهود
استان اصفهان بر پایهی پژوهشهای باستانشناختی و کاوشهای علمی که در نقاط گوناگون آن ، از جمله تپههای سیلک ، در 4 کیلومتری باختر شهر کاشان انجام شده است ، یکی از نخستین مراکز فرهنگی و محل زیست انسان پیش از تاریخ است .
پیش از ورود آریاها به این منطقه ، از هزارهی پنجم پیش از میلاد مسیح ، مردمی غیر آریایی در استان اصفهان میزیستهاند و بیگمان بعدها در ساختار اجتماعی ، فرهنگی و حتی ترکیب نژادی مهاجران آریایی تاثیر زیادی داشتهاند .
ورود آریاها ، که تیرهای از مردم سفیدپوست هند و اروپایی هستند ، به فلات ایرانی ، از نیمهی هزارهی دوم پیش از میلاد مسیح آغاز گردیده و در نواحی گوناگون میهن جدید خود ، دست به پراکنش و گسترش زدهاند .
نژاد ایرانی
بیشتر مردم این تیره مسلمان میباشند و شماری زرتشتی نیز در میانشان زندگی میکنند . نیاکان آنان آرایینژاد بودهاند ، که در گذشتههای دور از دامنهی کوهستان قفقاز عبور کرده به سوی ایران و هندوستان ، از جمله استان اصفهان سرازیر شدهاند .
بعضی از پژوهشگران بر این باورند که نسبت این تیره به منوچهر ، پادشاه پیشدادی ایران میرسد و فرهنگ این مردم ، بین سدههای 8 و 14 پ . م ، پیدا و گسترش یافته است .
با این حال بایستی گفت که این تیره در گذر زمان با مردمانی ، چون عرب ، ترک ، مغول ، ... آمیزش کرده و نژاد خالصی ندارند ، ولی ایرانیانی که به آیین زرتشت ماندهاند ، از این آمیختگی به دور بودهاند .
شماری خانوار از نژاد ایرانیان پیشین ، در داران و پیرامون آن سکونت دارند . مردم این تیره بیشتر آداب و رسوم زرتشتیان را نگاهداشتهاند ، حتی پارهای از واژگان آنان ، همانند واژگان پیشین فارسی دری است .
گروهی نیز در روستای مشهد کاوه ، جمالو ، اورگان و بردشاه زندگی میکنند و خود را اولاد کاوه آهنگر میدانند . آرامگاهی هم در روستای مشهد کاوه ، در جنوب داران برپاست ، که مردم محل ، آن را آرامگاه کاوهی آهنگر میپندارند .
دژ خرابهای ، در نزدیکی آبادی جمالو به نام مزدکیان وجود دارد ، که مردم ، این محل را زادگاه مزدک ، همدورهی قباد ، پدر انوشیروان و بنیانگذار آیین مزدکی میدانند .
نژاد گرجستانی
مردم این تیره ، در زمان پادشاهی شاه عباس بزرگ به ایران آمدهاند . زبان آنان گرجی است و در فریدن ، فریدونشهر ( آخوره ) ، ... پراکندهاند . بخشی از آنان مسلمان و بخشی هم مسیحی هستند .
نژاد ارمنی
مردم این تیره ، در ارمنستان و دامنهی کوهستانهای گرجستان زندگی میکردهاند . شاه عباس صفوی پس از گشودن آن منطقه ، ارمنیها را به منظور بازرگانی و رواج آن در ایران ، به ایران کوچانید و حدود یک هزار و 800 خانوار ارمنی را به اصفهان فرستاد و در جلفا جلفا ، در جنوب زاینده رود اسکان داد .
نژاد عرب
عربها به فرمان نادرشاه افشار از خراسان به این منطقه کوچانده شدند . شماری از آنان به فریدن آمدند و در روستاهای درهبید ، دامنه و اشکرد ، ... ساکن شده به کشاورزی و گلهداری مشغول شدهاند .
نژاد یهود
در سال 585 پ . م ، نبوکد نصر / بختالنصر ، پادشاه بابل به فلسطین تاخت و شهر اروشلیم را گشود و هزاران یهودی آن جا را به بابل کوچ داد .
کوروش بزرگ هخامنشی ، در سال 540 پ . م ، پس از گشودن بابل ، به یهودیان آن جا آزادی داد و موافقت کرد و به اورشلیم باز گردند . با این حال بسیاری از آنان به ایران مهاجرت کردند و در پیرامون شهرها ، از جمله اصفهان پراکنده شدند .
یهودیها در اصفهان ، در کوی جوباره ساکن شدند و امروز نیز در این کوی زندگی میکنند . مردم این تیره سرخمو و سیاهچهره بودهاند که به مرور زمان در اثر دگرگونی آب و هوا ، ویژگیهای نژادی خود را از دست دادهاند .
منبع : دانشنامه رشد
بچه های اصفهانی ! محلی برای دور هم جمع شدن اصفهانی های عزیز.. برای بحث و تبادل نظر راجع به فرهنگ و هنر و تاریخ و مسایل اجتماعی و همچنین مسائل روز اصفهان..بچه های اصفهانی ! محلی برای دور هم جمع شدن اصفهانی های عزیز.. برای بحث و تبادل نظر راجع به فرهنگ و هنر و تاریخ و مسایل اجتماعی و همچنین مسائل روز اصفهان..مشاهده کامل مشخصات
29 آذر 1383
:: اصفهان - جان جهان ::
اعضاء
عناوین بحث ها | پاسخها | بروز رسانی | |
---|---|---|---|
55
|
97/9/27 (11:36)
|
||
61
|
95/6/21 (11:26)
|
||
123
|
94/8/7 (13:14)
|
||
1037
|
97/11/17 (14:20)
|
||
713
|
97/11/17 (14:19)
|
||
1401
|
97/5/10 (08:08)
|
||
341
|
94/2/19 (13:27)
|
||
78
|
94/2/19 (13:26)
|
||
114
|
93/10/8 (11:46)
|
||
92
|
93/6/16 (15:49)
|
اصفهان 12 سال پیش
99
اصفهان 12 سال پیش
* زبان مردم اصفهان *
مردم استان اصفهان به زبان فارسی و با لهجههای شیرین اصفهانی ، نایینی ، نطنزی ، خوانساری ، خوری ، کاشانی ، اردستانی ، جندقی ، گزی ، فریدنی ، لری ، کوهستانی ، ... سخن میگویند .
مردم اصفهان به زبان فارسی و لهجهی شیرین اصفهانی سخن میگویند . از ویژگیهای لهجهی اصفهانی ، اضافه کردن حرف « س » به آخر واژگان است ، که به جای است ، گفته میشود .
یهودیان به زبان عبری و ارمنیها با خودشان به زبان ارمنی سخن میگویند .
بختیاریهای شهر اصفهان به گویش لری گفتگو میکنند . شماری از اصفهانیها به زبان کنینانی ، که آمیختهای از زبان فارسی پیشین و امروزی است ، سخن میگویند .
زبان مردم جندق فارسی است ، مردم بعضی از روستاها ، چون خور ، گرمه ، خنج ، دادکین ، اردیب ، ایراج و فرخی دارای لهجهی ویژهای هستند و واژگان پهلوی در زبان آنان بسیار است .
در شهر کاشان و پیرامون آن ، زبان فارسی در همه جا ، حتی در روستاهایی که گویش ویژهای دارند دانسته میشود و در سخن گفتن به کار میرود . در بخش قمصر ، در روستاهای : برزک ، سادیان ، مرق ، کامو ، جوشقان قالی ، ارتجن ، آزاران ، پنداس ، نشلج ، تجره ، ... به گویش راجی / رایجی سخن گفته میشود .
زبان مردم نایین ، ویژهی مردم شهر نایین است . روستاهای پیرامون نایین و آبادیهای دورتری ، مانند کوپا ، نارسنه ، که امروز به انارک سرشناس است ، لهجههای جداگانه دارند .
اختلاف لهجهی نارسنه با نایین زیاد نیست ، یعنی تنها آوای ادای واژگان ، اختلاف دارد ، و واژگان مشترک ، زیاد دارند .
اختلاف لهجهی مردم روستای کوپا با مردم شهر نایین نیز اندک است و از چند واژه بیشتر نمیشود ، به عنوان نمونه ، نایینیها ، زن را « جن » میگویند ، در حالی که کوپاییها ، زن را « جنجی » گویند .
گویش خوری با ویژگیهای خود ، با گویشهای نایین و شهرکهای پیرامون کاشان و اصفهان بستگی دارد و خود از گویشهای مرکزی ایران است .
خور به دلیل دور بودن از آبادیهای بزرگ همسایهی خود ، همانند جزیرهای در میان بیابان افتاده و از این رو گویش آن به گونهی کهن بازمانده است ، به طوری که پارهای از واژگان آن ، به گونهی دوران هخامنشیان بازمانده است .
گویش خوانساری ، انشانی ، دلیجانی ، و دیگر نیم زبانان ، که گویندگان آنها در گسترهی ایران ، تاجیکستان و افغانستان ، با تفاوت اندکی رواناند ، یکی از شاخههای زبان فارسی پهلوی بوده است ، ولی امروزه در اثر گسترش فارسی معمولی ، که فارسی دری آمیخته با واژگان عربی ، ترکی ، مغولی است ، اندک اندک فراموش میشود .
از آن جا که خوانسار ، در پناه کوهستان بوده و راههای ارتباطی سختی داشته است ، کمتر در مسیر یورش دشمنان قرار گرفته و موجودیت فرهنگی خود را دست نخورده نگاهداشته است .
خوانساریها برای روان کردن گفتگو و برای این که منظور خود را با کمترین زحمت و زمان اندکی بیان کنند ، تلاش نمودهاند که خود واژه و ترکیبهای آنها را ، روان و کوتاه سازند . از این رو برخی واژگان را دگرگون ساختهاند . مانند : واتن گفتن به جای رفتن و واژگانی را هم از صدایی که شنیده میشود گرفتهاند ، مانند : اشنیزه به جای عطسه و کوکو به جای سرفه . در واژگانی که امروزه عربی شدهاند ، نام باستانی آنها به کار میرود . مانند : تیرون به جای تهران ، اسفون ، به جای اصفهان ، پریه یا پره به جای پریدن .
نامهای بلند عربی را کوتاه و روان بیان میکنند : زلعابدین به جای زینالعابدین ، معیل ، به جای محمد اسماعیل و محمدلی ، به جای محمد علی .
در ترکیب واژگان نیز ابتکاراتی به کار برده و از ریشهی واژگان فراموش شده ، جملههایی ساختهاند ، که برای بیان آنها در فارسی معمولی ، دو سه برابر واژه زمان به کار میرود ، مانند : کدبرانی ، یعنی از برای چه میخواهم یا به چه دردم میخورد ، یا چدگنا ، یعنی چه پیش آمدی برایت به وجود آمد .
منبع : دانشنامه رشد
مردم استان اصفهان به زبان فارسی و با لهجههای شیرین اصفهانی ، نایینی ، نطنزی ، خوانساری ، خوری ، کاشانی ، اردستانی ، جندقی ، گزی ، فریدنی ، لری ، کوهستانی ، ... سخن میگویند .
مردم اصفهان به زبان فارسی و لهجهی شیرین اصفهانی سخن میگویند . از ویژگیهای لهجهی اصفهانی ، اضافه کردن حرف « س » به آخر واژگان است ، که به جای است ، گفته میشود .
یهودیان به زبان عبری و ارمنیها با خودشان به زبان ارمنی سخن میگویند .
بختیاریهای شهر اصفهان به گویش لری گفتگو میکنند . شماری از اصفهانیها به زبان کنینانی ، که آمیختهای از زبان فارسی پیشین و امروزی است ، سخن میگویند .
زبان مردم جندق فارسی است ، مردم بعضی از روستاها ، چون خور ، گرمه ، خنج ، دادکین ، اردیب ، ایراج و فرخی دارای لهجهی ویژهای هستند و واژگان پهلوی در زبان آنان بسیار است .
در شهر کاشان و پیرامون آن ، زبان فارسی در همه جا ، حتی در روستاهایی که گویش ویژهای دارند دانسته میشود و در سخن گفتن به کار میرود . در بخش قمصر ، در روستاهای : برزک ، سادیان ، مرق ، کامو ، جوشقان قالی ، ارتجن ، آزاران ، پنداس ، نشلج ، تجره ، ... به گویش راجی / رایجی سخن گفته میشود .
زبان مردم نایین ، ویژهی مردم شهر نایین است . روستاهای پیرامون نایین و آبادیهای دورتری ، مانند کوپا ، نارسنه ، که امروز به انارک سرشناس است ، لهجههای جداگانه دارند .
اختلاف لهجهی نارسنه با نایین زیاد نیست ، یعنی تنها آوای ادای واژگان ، اختلاف دارد ، و واژگان مشترک ، زیاد دارند .
اختلاف لهجهی مردم روستای کوپا با مردم شهر نایین نیز اندک است و از چند واژه بیشتر نمیشود ، به عنوان نمونه ، نایینیها ، زن را « جن » میگویند ، در حالی که کوپاییها ، زن را « جنجی » گویند .
گویش خوری با ویژگیهای خود ، با گویشهای نایین و شهرکهای پیرامون کاشان و اصفهان بستگی دارد و خود از گویشهای مرکزی ایران است .
خور به دلیل دور بودن از آبادیهای بزرگ همسایهی خود ، همانند جزیرهای در میان بیابان افتاده و از این رو گویش آن به گونهی کهن بازمانده است ، به طوری که پارهای از واژگان آن ، به گونهی دوران هخامنشیان بازمانده است .
گویش خوانساری ، انشانی ، دلیجانی ، و دیگر نیم زبانان ، که گویندگان آنها در گسترهی ایران ، تاجیکستان و افغانستان ، با تفاوت اندکی رواناند ، یکی از شاخههای زبان فارسی پهلوی بوده است ، ولی امروزه در اثر گسترش فارسی معمولی ، که فارسی دری آمیخته با واژگان عربی ، ترکی ، مغولی است ، اندک اندک فراموش میشود .
از آن جا که خوانسار ، در پناه کوهستان بوده و راههای ارتباطی سختی داشته است ، کمتر در مسیر یورش دشمنان قرار گرفته و موجودیت فرهنگی خود را دست نخورده نگاهداشته است .
خوانساریها برای روان کردن گفتگو و برای این که منظور خود را با کمترین زحمت و زمان اندکی بیان کنند ، تلاش نمودهاند که خود واژه و ترکیبهای آنها را ، روان و کوتاه سازند . از این رو برخی واژگان را دگرگون ساختهاند . مانند : واتن گفتن به جای رفتن و واژگانی را هم از صدایی که شنیده میشود گرفتهاند ، مانند : اشنیزه به جای عطسه و کوکو به جای سرفه . در واژگانی که امروزه عربی شدهاند ، نام باستانی آنها به کار میرود . مانند : تیرون به جای تهران ، اسفون ، به جای اصفهان ، پریه یا پره به جای پریدن .
نامهای بلند عربی را کوتاه و روان بیان میکنند : زلعابدین به جای زینالعابدین ، معیل ، به جای محمد اسماعیل و محمدلی ، به جای محمد علی .
در ترکیب واژگان نیز ابتکاراتی به کار برده و از ریشهی واژگان فراموش شده ، جملههایی ساختهاند ، که برای بیان آنها در فارسی معمولی ، دو سه برابر واژه زمان به کار میرود ، مانند : کدبرانی ، یعنی از برای چه میخواهم یا به چه دردم میخورد ، یا چدگنا ، یعنی چه پیش آمدی برایت به وجود آمد .
منبع : دانشنامه رشد
ادامه
اصفهان 12 سال پیش
* مکتب شهرسازی اصفهان *
مکتب اصفهان (قرن یازدهم تا شروع قرن سیزدهم هـ .ق.)
با انقراض حکومت مغولان ، رشد مذهب شیعه نخست با نهضت سربداران شروع شد و سپس با استقرار دولت صفوی به بار نشست. حکومت صفوی با تکیه بر مفاهیم عرفانی از سویی، و تکیه بر تعابیر و تفاسیر شریعت از نقطه نظر مذهب شیعه از سویی دیگر، موفق شد تا پایگاه اجتماعی بسیار گستردهای را در پهنهای وسیع به دست آورد و بدینسان متمرکزترین دولت ایرانی دوره اسلامی را بعد از دولت قاهر ساسانی شکل دهد.
دولت صفوی بنا به سنتهای کهن ، سازماندهی ، راهاندازی و ایجاد تأسیسات و تجهیزات زیرساختی را بر عهده گرفت و رشد این تأسیسات ، رونق شهرگرایی و شهرنشینی را نیز به دنبال داشت. در این دوره مفهوم شهر مجدداً ابداع شد و شهر ترکیبی بود از فعالیتهای کشاورزی ، صنعتی و بازرگانی ، در عین حال مقر دیوانی و حضور دولت نیز به شمار میآمد.
در این دوره ، جمعبندی ماهرانه از هنر، معماری و شهرسازی روزگاران کهن به گونهای بود که خود سبک جدیدی را در این عرصهها سبب گردید (حبیبی ، 1374).
سبک اصفهان ، تحقق آرمانشهر دولت صفوی ، شهر ـ قدرت ، شهر ـ نمایش ، شهر ـ بازار، شهرـ سرمایه و شهر ـ ایوان بود. علاوه بر اینها ، شهر در مکتب اصفهان با منطقه تحت نفوذ ارتباط مستقیم و دو سویه داشت ، لذا شهر ـ منطقه نیز بود.
ویژگیهای کالبدی شهرهای مکتب اصفهان را میتوان به اختصار به صورت زیر بیان کرد :
یک محور جدید و وسیع شهری (چهارباغ) که تا این زمان در شهرسازی و شهر ایرانی سابقه نداشت طراحی شد.
میدانی وسیع و گسترده با تعریفی روشن و صریح در شهرها ایجاد شد که در اطراف آن گرمابه ، مسجد و مدرسه ، خانقاه و مسجد ، آب انبار و بازارچه و امثال آن ، وجود داشت.
برای اولین بار منطقهبندی شهری معنا پیدا کرد.
مجموعههای شهری جدید در کنار شهرهای کهن به عنوان یک دستورالعمل در همه جا به کار گرفته شد و بدین طریق مهر و نشان مکتب اصفهان را بر شهرهای موجود وارد کرد.
هر مجموعه زیستی (شهر و یا روستا) از این پس دارای یک میدان و یا مرکز ثقل شد و عناصر اصلی حکومتی و دیوانی ، دینی و اقتصادی در کنار آن قرار گرفتند.
طراحی مجموعه شهری و نه بنای منفرد معماری بنیان نهاده شد.
شهرسازی مکتب اصفهان ویژگیهای دیگری را نیز همچون سلسله مراتب فضایی ، تعادل و توازن ، فضای انسانی و مردموار، فقدان نقطه گریز ، وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت و ویژگیهایی از این قبیل را دارا بود. (حبیبی ، 1374)
منبع : دانشنامه رشد
مکتب اصفهان (قرن یازدهم تا شروع قرن سیزدهم هـ .ق.)
با انقراض حکومت مغولان ، رشد مذهب شیعه نخست با نهضت سربداران شروع شد و سپس با استقرار دولت صفوی به بار نشست. حکومت صفوی با تکیه بر مفاهیم عرفانی از سویی، و تکیه بر تعابیر و تفاسیر شریعت از نقطه نظر مذهب شیعه از سویی دیگر، موفق شد تا پایگاه اجتماعی بسیار گستردهای را در پهنهای وسیع به دست آورد و بدینسان متمرکزترین دولت ایرانی دوره اسلامی را بعد از دولت قاهر ساسانی شکل دهد.
دولت صفوی بنا به سنتهای کهن ، سازماندهی ، راهاندازی و ایجاد تأسیسات و تجهیزات زیرساختی را بر عهده گرفت و رشد این تأسیسات ، رونق شهرگرایی و شهرنشینی را نیز به دنبال داشت. در این دوره مفهوم شهر مجدداً ابداع شد و شهر ترکیبی بود از فعالیتهای کشاورزی ، صنعتی و بازرگانی ، در عین حال مقر دیوانی و حضور دولت نیز به شمار میآمد.
در این دوره ، جمعبندی ماهرانه از هنر، معماری و شهرسازی روزگاران کهن به گونهای بود که خود سبک جدیدی را در این عرصهها سبب گردید (حبیبی ، 1374).
سبک اصفهان ، تحقق آرمانشهر دولت صفوی ، شهر ـ قدرت ، شهر ـ نمایش ، شهر ـ بازار، شهرـ سرمایه و شهر ـ ایوان بود. علاوه بر اینها ، شهر در مکتب اصفهان با منطقه تحت نفوذ ارتباط مستقیم و دو سویه داشت ، لذا شهر ـ منطقه نیز بود.
ویژگیهای کالبدی شهرهای مکتب اصفهان را میتوان به اختصار به صورت زیر بیان کرد :
یک محور جدید و وسیع شهری (چهارباغ) که تا این زمان در شهرسازی و شهر ایرانی سابقه نداشت طراحی شد.
میدانی وسیع و گسترده با تعریفی روشن و صریح در شهرها ایجاد شد که در اطراف آن گرمابه ، مسجد و مدرسه ، خانقاه و مسجد ، آب انبار و بازارچه و امثال آن ، وجود داشت.
برای اولین بار منطقهبندی شهری معنا پیدا کرد.
مجموعههای شهری جدید در کنار شهرهای کهن به عنوان یک دستورالعمل در همه جا به کار گرفته شد و بدین طریق مهر و نشان مکتب اصفهان را بر شهرهای موجود وارد کرد.
هر مجموعه زیستی (شهر و یا روستا) از این پس دارای یک میدان و یا مرکز ثقل شد و عناصر اصلی حکومتی و دیوانی ، دینی و اقتصادی در کنار آن قرار گرفتند.
طراحی مجموعه شهری و نه بنای منفرد معماری بنیان نهاده شد.
شهرسازی مکتب اصفهان ویژگیهای دیگری را نیز همچون سلسله مراتب فضایی ، تعادل و توازن ، فضای انسانی و مردموار، فقدان نقطه گریز ، وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت و ویژگیهایی از این قبیل را دارا بود. (حبیبی ، 1374)
منبع : دانشنامه رشد
ادامه
اصفهان 12 سال پیش
* نام های اصفهان در گذر تاریخ *
شهر اصفهان ، مرکز شهرستان استان اصفهان ، با پهنهای حدود دویست و پنجاه کیلومترمربع ، در دل فلات ایران قرار دارد .
شهر اصفهان از روزگاران کهن تا کنون به نامهای : آپادانا ، آصفهان ، اسباهان ، اسبهان ، اسپاتنا ، اسپادنا ، اسپاهان ، آسپدان ، اسپدانه ، اسپهان ، اسپینر ، اسفاهان ، اسفهان ، اصباهان ، اصبهان ، اصپدانه ، اصفاهان ، اصفهان ، اصفهانک ، انزان ، بسفاهان ، پارتاک ، پارک ، پاری ، پاریتاکن ، پرتیکان ، جی ، دارالیهودی ، رشورجی ، سپاهان ، سپانه ، شهرستان ، صفاهان ، صفاهون ، گابا ، گابیان ، گابیه ، گبی ، گی ، نصف جهان و یهودیه سرشناس بوده است .
بیشتر نویسندگان بر این باورند که چون این ناحیه پیش از اسلام ، به ویژه در دوران ساسانیان ، مرکز گردآمدن سپاه بود و سپاهیان مناطق جنوبی ایران ، مانند :
کرمان ، فارس ، خوزستان ، سیستان و ... در این ناحیه گرد آمده و به سوی محل نبرد حرکت میکردند ، آنجا را « اسپهان » گفته ، سپس عربی شده و به صورت « اصفهان » درآمده است .
این شهر دارای واژگان کهنتری است که با نام کنونی آن ، هیچ گونه پیوندی ندارد ، مانند :انزان ، گابیان ، گابیه ، جی ، گبی ، گی ، گابا .
یاقوت حموی ، مینویسد :
« اصفهان یا اسپهان از کلیه اسباه است که به معنی سپاه و سگ میباشد . »
استاد پورداود ، میگوید :
« ارزش این وجه اشتقاق فقط در این است که میرساند در لهجه قدیم اصفهانی ، اسباه به معنی سگ نیز بوده است »
پورداود یادآور شده است که بطلمیوس ، جغرافیانگار سده دوم میلادی ، نام این شهر را « اسپدان » نگاشته ، سپس میگوید واژه اصفهان روی اسپاهان قرار گرفته که خود شامل سپاه به معنی ارتش و هان اسم مکان ، یعنی جای سپاه است .
نویسنده کتاب حدودالعالم از این شهر به نام « سپاهان » یاد کرده ، میگوید :
« سپاهان شهری عظیم است و آن دو شهر است : یکی را جهودان خوانند و یکی را شهرستان و در هر دو منبر نهادهاند ...»
محمد حسین بن خلف تبریزی ، درباره نام اصفهان ، نوشته است :
« اصباهان ، معرب اسپاهان است و آن شهری است مشهور در عراق و نام اصلی او این است . و نام مقامی است از جمله دوازده مقام موسیقی و آن را اصفهانک نیز خوانند .»
در کتیبههای پارسی هخامنشی، انزان شامل ناحیه اصفهان بوده و پیش از کورش ، مرکز قدرت هخامنشیاندر این ناحیه بوده و پس از کورش انزان به گابیان تبدیل یافته و استرابن هم آن را به همین نام خوانده است و گابیان رفته رفته به جی تغییر یافت .
هرتسفلد نگاشته است :
اصفهان نام بلوکی از ولایت پریت کان و نام شهر « گبی » بوده است . گبی بعدها « گی » و سپس عربی شد و به « جی » تبدیل یافت .
در سده 2 میلادی ، نام گبی و اسپدانا در نقشه بطلمیوس دیده میشود . وی « اسپدانا »ی پارسی زمان هخامنشی را از کتاب ارتستنس ، مدیر کتابخانه اسکندر مقدونی برداشته بود. در یک نقشه جهان نما که 100 سال پیش از بطلمیوس ترسیم شده است ، این نام به صورت ساسانی « سپانه » یعنی سپاهان نگاشته شده و معنی آن ، جای لشکریان است .
اسکندر مقدونی هنگام دنبال کردن داریوش هخامنشی به پارتاک یا پارک یاگی آمد و آن را گشود و اکسازر را که والی شوش بود به حکومت پارتاک گمارد . تاریخ نگاران پیشین ، پارتاک را پاریتاکن نامیدهاند که به پارسی آن روزی پرتیکان میگفتند و امروز فریدن میخوانند . پرتیکان به تمامی ناحیه اصفهان اطلاق میشده است .
مفضل سعدبن حسین مافروخی اصفهانی ، نویسنده کتاب محاسن اصفهان درباره نام اصفهان ، مینویسد :
« ... و همچنین گفتهاند که اصل لفظ نام اصفهان ، اسفاهان بود ، چرا که در ایام فرس ، گودرزبن گشواد بر آن مستولی و مالک بود و هر وقت که پای اقتدار در رکاب استظهار آوردی هشتاد پسر صلبی او با او سوار گشتند ، همه سواران جنگی فرزانه و جملگی دلاوران فرهنگی مردانه زیارت بر احفاد و اشیاع و عباد و اتباع چون سوار میشدند مردم میگفتند اسفاهان ، یعنی لشکر ، تداول کلام ، عوام اصفهان را بدان نام نهاد . »
مافروخی بار دیگر سخن از سپاه و سپاهیگیری به میان آورده ، میگوید : « ... در روایت است که اردشیر بابکان گفت هرگز هیچ ملکی بر غلبه و استیلا هیج ملک قدرت نداشت تا اصفهانیان مدد بنمودند و پرویز گفت کار ملک بر ما قرار نگرفت الا به معاونت مدد اهل اصفهان و انوشیروان لشکر و سپاه اصفهان را بر تمامیت لشکرهای جهان تفصیل داد و از میان ایشان اهل فریدن را اختیار کرد .»
ابن اثیر در کتاب اللباب مینویسد :
« اصفهان به کسر اول یا فتح آن شهر بلاد جبال است و آن را از آن جهت اصفهان گفتهاند که معرف سپاهان است و سپاه به معنی لشکر و هان علامت جمع است و اینجا محل تجمع سپاه اکاسره بوده است .»
حمزه اصفهانی بر این باور بود که واژه اصفهان یا اسپاهان از سپاه گرفته شده که در فارسی به معنی قشون و سگ است . لاکهارت نیز بر این باور بود که از روزگار پارتها ، واژه اسپاهان به این ناحیه اطلاق شده است .
گفتار بالا میرساند که این نام با سپاه و سپاهیگری بستگی داشته است و شاید چنین نقشی را « جی » به عهده داشته است نه « یهودیه » که گسترش آن ، اصفهان کنونی را به وجود آورده است . واژه سپاه در پارسی باستان به معنی اسب نیز آمده است ، زیرا اسب جزو کار سپاه بوده است چنانکه یاقوت حموی ، میگوید سپاه برابر اسب است و همین اصفهان را جایگاه سپاهیان دانسته است . در نزد آریاییها باارزش و محترم بوده است و بسیاری از بزرگران و نامآوران ایرانی به نام اسب نامگذاری میشدهاند ، مانند : گشتاسب ، لهراسب و جاماسب ، که همه این نامها واژه اسب دارند .
اصفهان در زمان خلافت عمر به دست عربها افتاد و تا دو سه سده حاکمانی از سوی خلفا در آن فرمانروایی میکردند . در دوران آل بویه و سلجوقیان پایتخت بود . پس از سلجوقیان تا دوران صفویه نیز پایتخت ایران بود ، ولی در اواخر دوران صفوی دستخوش کشتار ، چپاول و خرابی شد .
اصفهان در حمله مغول و تیمورلنگ خسارتهای زیادی دید . تیمور لنگ از هفتاد هزار سربریده مردم این شهر ، منارهای برپا کرد و به گفته نویسنده کتاب حبیب السیر ، در اصفهان جز زنده رود ، کسی زنده نماند . از دوران افشاریه و زندیه در اصفهان آثار مهمی نمانده است ، ولی در زمان قاجاریه به کوشش مردان خیر چند بنای قابل توجه ایجاد شد
منبع: دانشنامه رشد
شهر اصفهان ، مرکز شهرستان استان اصفهان ، با پهنهای حدود دویست و پنجاه کیلومترمربع ، در دل فلات ایران قرار دارد .
شهر اصفهان از روزگاران کهن تا کنون به نامهای : آپادانا ، آصفهان ، اسباهان ، اسبهان ، اسپاتنا ، اسپادنا ، اسپاهان ، آسپدان ، اسپدانه ، اسپهان ، اسپینر ، اسفاهان ، اسفهان ، اصباهان ، اصبهان ، اصپدانه ، اصفاهان ، اصفهان ، اصفهانک ، انزان ، بسفاهان ، پارتاک ، پارک ، پاری ، پاریتاکن ، پرتیکان ، جی ، دارالیهودی ، رشورجی ، سپاهان ، سپانه ، شهرستان ، صفاهان ، صفاهون ، گابا ، گابیان ، گابیه ، گبی ، گی ، نصف جهان و یهودیه سرشناس بوده است .
بیشتر نویسندگان بر این باورند که چون این ناحیه پیش از اسلام ، به ویژه در دوران ساسانیان ، مرکز گردآمدن سپاه بود و سپاهیان مناطق جنوبی ایران ، مانند :
کرمان ، فارس ، خوزستان ، سیستان و ... در این ناحیه گرد آمده و به سوی محل نبرد حرکت میکردند ، آنجا را « اسپهان » گفته ، سپس عربی شده و به صورت « اصفهان » درآمده است .
این شهر دارای واژگان کهنتری است که با نام کنونی آن ، هیچ گونه پیوندی ندارد ، مانند :انزان ، گابیان ، گابیه ، جی ، گبی ، گی ، گابا .
یاقوت حموی ، مینویسد :
« اصفهان یا اسپهان از کلیه اسباه است که به معنی سپاه و سگ میباشد . »
استاد پورداود ، میگوید :
« ارزش این وجه اشتقاق فقط در این است که میرساند در لهجه قدیم اصفهانی ، اسباه به معنی سگ نیز بوده است »
پورداود یادآور شده است که بطلمیوس ، جغرافیانگار سده دوم میلادی ، نام این شهر را « اسپدان » نگاشته ، سپس میگوید واژه اصفهان روی اسپاهان قرار گرفته که خود شامل سپاه به معنی ارتش و هان اسم مکان ، یعنی جای سپاه است .
نویسنده کتاب حدودالعالم از این شهر به نام « سپاهان » یاد کرده ، میگوید :
« سپاهان شهری عظیم است و آن دو شهر است : یکی را جهودان خوانند و یکی را شهرستان و در هر دو منبر نهادهاند ...»
محمد حسین بن خلف تبریزی ، درباره نام اصفهان ، نوشته است :
« اصباهان ، معرب اسپاهان است و آن شهری است مشهور در عراق و نام اصلی او این است . و نام مقامی است از جمله دوازده مقام موسیقی و آن را اصفهانک نیز خوانند .»
در کتیبههای پارسی هخامنشی، انزان شامل ناحیه اصفهان بوده و پیش از کورش ، مرکز قدرت هخامنشیاندر این ناحیه بوده و پس از کورش انزان به گابیان تبدیل یافته و استرابن هم آن را به همین نام خوانده است و گابیان رفته رفته به جی تغییر یافت .
هرتسفلد نگاشته است :
اصفهان نام بلوکی از ولایت پریت کان و نام شهر « گبی » بوده است . گبی بعدها « گی » و سپس عربی شد و به « جی » تبدیل یافت .
در سده 2 میلادی ، نام گبی و اسپدانا در نقشه بطلمیوس دیده میشود . وی « اسپدانا »ی پارسی زمان هخامنشی را از کتاب ارتستنس ، مدیر کتابخانه اسکندر مقدونی برداشته بود. در یک نقشه جهان نما که 100 سال پیش از بطلمیوس ترسیم شده است ، این نام به صورت ساسانی « سپانه » یعنی سپاهان نگاشته شده و معنی آن ، جای لشکریان است .
اسکندر مقدونی هنگام دنبال کردن داریوش هخامنشی به پارتاک یا پارک یاگی آمد و آن را گشود و اکسازر را که والی شوش بود به حکومت پارتاک گمارد . تاریخ نگاران پیشین ، پارتاک را پاریتاکن نامیدهاند که به پارسی آن روزی پرتیکان میگفتند و امروز فریدن میخوانند . پرتیکان به تمامی ناحیه اصفهان اطلاق میشده است .
مفضل سعدبن حسین مافروخی اصفهانی ، نویسنده کتاب محاسن اصفهان درباره نام اصفهان ، مینویسد :
« ... و همچنین گفتهاند که اصل لفظ نام اصفهان ، اسفاهان بود ، چرا که در ایام فرس ، گودرزبن گشواد بر آن مستولی و مالک بود و هر وقت که پای اقتدار در رکاب استظهار آوردی هشتاد پسر صلبی او با او سوار گشتند ، همه سواران جنگی فرزانه و جملگی دلاوران فرهنگی مردانه زیارت بر احفاد و اشیاع و عباد و اتباع چون سوار میشدند مردم میگفتند اسفاهان ، یعنی لشکر ، تداول کلام ، عوام اصفهان را بدان نام نهاد . »
مافروخی بار دیگر سخن از سپاه و سپاهیگیری به میان آورده ، میگوید : « ... در روایت است که اردشیر بابکان گفت هرگز هیچ ملکی بر غلبه و استیلا هیج ملک قدرت نداشت تا اصفهانیان مدد بنمودند و پرویز گفت کار ملک بر ما قرار نگرفت الا به معاونت مدد اهل اصفهان و انوشیروان لشکر و سپاه اصفهان را بر تمامیت لشکرهای جهان تفصیل داد و از میان ایشان اهل فریدن را اختیار کرد .»
ابن اثیر در کتاب اللباب مینویسد :
« اصفهان به کسر اول یا فتح آن شهر بلاد جبال است و آن را از آن جهت اصفهان گفتهاند که معرف سپاهان است و سپاه به معنی لشکر و هان علامت جمع است و اینجا محل تجمع سپاه اکاسره بوده است .»
حمزه اصفهانی بر این باور بود که واژه اصفهان یا اسپاهان از سپاه گرفته شده که در فارسی به معنی قشون و سگ است . لاکهارت نیز بر این باور بود که از روزگار پارتها ، واژه اسپاهان به این ناحیه اطلاق شده است .
گفتار بالا میرساند که این نام با سپاه و سپاهیگری بستگی داشته است و شاید چنین نقشی را « جی » به عهده داشته است نه « یهودیه » که گسترش آن ، اصفهان کنونی را به وجود آورده است . واژه سپاه در پارسی باستان به معنی اسب نیز آمده است ، زیرا اسب جزو کار سپاه بوده است چنانکه یاقوت حموی ، میگوید سپاه برابر اسب است و همین اصفهان را جایگاه سپاهیان دانسته است . در نزد آریاییها باارزش و محترم بوده است و بسیاری از بزرگران و نامآوران ایرانی به نام اسب نامگذاری میشدهاند ، مانند : گشتاسب ، لهراسب و جاماسب ، که همه این نامها واژه اسب دارند .
اصفهان در زمان خلافت عمر به دست عربها افتاد و تا دو سه سده حاکمانی از سوی خلفا در آن فرمانروایی میکردند . در دوران آل بویه و سلجوقیان پایتخت بود . پس از سلجوقیان تا دوران صفویه نیز پایتخت ایران بود ، ولی در اواخر دوران صفوی دستخوش کشتار ، چپاول و خرابی شد .
اصفهان در حمله مغول و تیمورلنگ خسارتهای زیادی دید . تیمور لنگ از هفتاد هزار سربریده مردم این شهر ، منارهای برپا کرد و به گفته نویسنده کتاب حبیب السیر ، در اصفهان جز زنده رود ، کسی زنده نماند . از دوران افشاریه و زندیه در اصفهان آثار مهمی نمانده است ، ولی در زمان قاجاریه به کوشش مردان خیر چند بنای قابل توجه ایجاد شد
منبع: دانشنامه رشد
ادامه
اصفهان 12 سال پیش
* اصفهان در یک نگاه *
شهر اصفهان در جنوب شرقی تهران و حاشیه کویر لوت قرار دارد. طول جغرافیایی آن از رصد خانه گرینویچ 51 درجه و 35 دقیقه شرقی و عرض جغرافیای آن از استوا 32 درجه و 40 دقیقه شمالی است. از دوران قدیم به سبب حاصلخیزی اراضی خود که از آب فراوان زاینده رود سیراب می گردید، نقطه مهمی بوده است.
در قرون وسطی محلات مسکونی شهر فقط در ساحل شمالی یعنی قسمت چپ زاینده رود واقع بود. در این قسمت دو شهر کنار هم قرار داشتند: « جی » و « الیهودیه » وجه تسمیه الیهودیه آن بود که در زمان بخت نصر، یهودیان را از بابل کوچ داده و در این مکان ساکن کرده بودند. نام قدیمی اصفهان اسپادانا بوده سپس به سپاهان نامیده شد .
بعد از ورود اسلام، نام شهر معرب شده به نام اصفهان خوانده شد پیش از حمله اسکندر مرکز یکی از ایالات ایرانی بود. در سال 21 هجری و در دوران خلافت عمر فتح شد. در جریان مغول، مورد حمله تیمور قرار گرفت و مردمانش قتل عام شدند.در عصر صفویه پایتخت ایران بود. (قرن 17 میلادی) و در دوران شاه عباس اول، به اوج عظمت خود رسید. اما بر اثر تهاجم افغانها در سال 1722 میلادی از رونق کاسته شد و سپس در دوران قاجاریه، پایتخت ایران به تهران متصل شد .
بناهای تاریخی
· میدان نقش جهان
· عمارت عالی قاپو
· تالار اشرف
· مدرسه چهار باغ
· کاخ چهل ستون
· برج کبوتر
· بازار اصفهان
· کاخ هشت بهشت
· قلعه نارنج یا نارین
· پل شهرستان
· پل سی و سی پل (33 طاق قوسی )
· پل جوئی
· پل خواجو
· پل مارنان
· مناره های تاریخی شهر اصفهان
· خانه حقیقی
· تالارتیموری
بناهای مذهبی
مسجد جامع عباسی (امام)
· مسجد جامع اردستان
· مسجد جامع اصفهان
· امامزاده هلال بن علی
· امامزاده شاهزاده ابراهیم
· مسجد شیخ لطف الله
· مسجد جامع زواره
· کلیسای وانک
· کلیسای مریم
· کلیسای بتلهم
· آتشگاه
· تخت فولاد
همچنین ببینید
· باغ پرندگان
· صنایع دستی اصفهان
· مکتب شهرسازی اصفهان
· وجه تسمیه اصفهان
· نژاد مردم استان اصفهان
· زبان مردم استان اصفهان
منبع : دانشنامه رشد
شهر اصفهان در جنوب شرقی تهران و حاشیه کویر لوت قرار دارد. طول جغرافیایی آن از رصد خانه گرینویچ 51 درجه و 35 دقیقه شرقی و عرض جغرافیای آن از استوا 32 درجه و 40 دقیقه شمالی است. از دوران قدیم به سبب حاصلخیزی اراضی خود که از آب فراوان زاینده رود سیراب می گردید، نقطه مهمی بوده است.
در قرون وسطی محلات مسکونی شهر فقط در ساحل شمالی یعنی قسمت چپ زاینده رود واقع بود. در این قسمت دو شهر کنار هم قرار داشتند: « جی » و « الیهودیه » وجه تسمیه الیهودیه آن بود که در زمان بخت نصر، یهودیان را از بابل کوچ داده و در این مکان ساکن کرده بودند. نام قدیمی اصفهان اسپادانا بوده سپس به سپاهان نامیده شد .
بعد از ورود اسلام، نام شهر معرب شده به نام اصفهان خوانده شد پیش از حمله اسکندر مرکز یکی از ایالات ایرانی بود. در سال 21 هجری و در دوران خلافت عمر فتح شد. در جریان مغول، مورد حمله تیمور قرار گرفت و مردمانش قتل عام شدند.در عصر صفویه پایتخت ایران بود. (قرن 17 میلادی) و در دوران شاه عباس اول، به اوج عظمت خود رسید. اما بر اثر تهاجم افغانها در سال 1722 میلادی از رونق کاسته شد و سپس در دوران قاجاریه، پایتخت ایران به تهران متصل شد .
بناهای تاریخی
· میدان نقش جهان
· عمارت عالی قاپو
· تالار اشرف
· مدرسه چهار باغ
· کاخ چهل ستون
· برج کبوتر
· بازار اصفهان
· کاخ هشت بهشت
· قلعه نارنج یا نارین
· پل شهرستان
· پل سی و سی پل (33 طاق قوسی )
· پل جوئی
· پل خواجو
· پل مارنان
· مناره های تاریخی شهر اصفهان
· خانه حقیقی
· تالارتیموری
بناهای مذهبی
مسجد جامع عباسی (امام)
· مسجد جامع اردستان
· مسجد جامع اصفهان
· امامزاده هلال بن علی
· امامزاده شاهزاده ابراهیم
· مسجد شیخ لطف الله
· مسجد جامع زواره
· کلیسای وانک
· کلیسای مریم
· کلیسای بتلهم
· آتشگاه
· تخت فولاد
همچنین ببینید
· باغ پرندگان
· صنایع دستی اصفهان
· مکتب شهرسازی اصفهان
· وجه تسمیه اصفهان
· نژاد مردم استان اصفهان
· زبان مردم استان اصفهان
منبع : دانشنامه رشد
ادامه